عشق مامان و بابا

من خاله شدم

پسر مامان نمیدونی چقدر الان خوشحالم امروز فهمیدم خاله محبوبه یه نی نی تو دلشه مانی مامان مواظب نی نی خاله باشیا دایی امیر و محبوبه کلی گریه کردن وقتی جواب آزمایشو گرفتن منم که خاله محبوبه و دایی امیر بهم زنگ زدن کلی گریه کردم مامان جون و پدر جون خیلی خوشحالن امشب تهران جشن میگیرن مانی مامان دیگه همبازی داری خدایا شکرت به بابا هم زنگ زدم گفتم اونم برای دایی امیر و خاله محبوبه خیلی خوشحال شد کی شماها بدنیا بیاین و من و خاله محبوبه ببریمتون بیرون عزیزم دوستت دارم بووووووووس
23 مهر 1391

زندگی مامان

سلام مامانم زندگیه مامان چطوره؟ مامانی چند روز حالم خوب نبود دیشب پدر جون و مادر جون و عمه نسرین و عمو محسن اومدن دنبالم اهواز که با هم بریم رامهرمز خونشون که به گل پسرم بهتر برسم تا الان بیشتر وقتو عمه نسرین پیشم بود کمکم میکرد  اخه مامان زیاد نمیتونست کار کنه الان عمه میره دانشگاه نمیتونه پیشم بمونه همه خیلی دوستت داریم . الان  بابا سر کاره امشب شبکاره دیشبم شب کار بود اما صبح میاد پیشمون عزیزم میخواد ببرمون بیرون . دایی نیما هم تا دیروز پیشمون بود اومد دانشگاه ثبت نام کنه امشب میره تهران به درساش برسه مامان جون میخواد آبان ماه بیاد پیشمون همه دوست دارن زود بیای تو بغلمون دوستت دارم عزیزم بووووووووووووووووووووووووووووووووو...
23 مهر 1391

مانی مامان

سلام مامانم سلام پسرم سلام مانی مامان خیلی دوست دارم اسمتو بزارم مانی بابا هنوز موافقت نکرده میگه میترسم مسخرش کنن بهش بگن مامانی دلم خیلی واست تنگ شده کی دوباره دکتر واسم سونوگرافی بنویسه تا تو رو دوباره ببینم هر ماه صدای قلبتو میشنوم سوم آبان نوبت دارم برم واسه اون روز دلم پر میکشه قربون اون دستای کوچولوت برم مامان جون از تهران واست لباس خریده فرستاده چقدر وقتی دیدمشون جیغ زدم اینقدر خوشگلن که نگو مامان جونت خوش سلیقه است قرارهرهمه لباساتو خودش بگیره ، عزیزم تا اسفند که بیای تو بغلم 5 ماه دیگه مونده منم اصلا طاقت ندارم آخه همش کمر درد دارم اما اشکال نداره واسه پسرمه مانی مامان خیلی دوستت دارم بووووووووس مواظب خودت باش من و بابا هم مواظبت ه...
20 مهر 1391
1